گوشه



می دونم ک درست نیست بعد از یک ماه ننوشتن بیام پست بذارمادرس وبلاگای خوبی که می شناسید،ترجیحا اونایی که خیلی مطرح و معروف نیستن،رو برام کامنت بنویسید»اما چه کنم که دستم به نوشتن با موبایل نمیره دیگه!و این قراره تنها پست بهمن نود و هفت باشه.شرمنده وبلاگ عزیز.


می دونم ک درست نیست بعد از یک ماه ننوشتن بیام پست بذارمادرس وبلاگای خوبی که می شناسید،ترجیحا اونایی که خیلی مطرح و معروف نیستن،رو برام کامنت بنویسید»اما چه کنم که دستم به نوشتن با موبایل نمیره دیگه!و این قراره تنها پست بهمن نود و هفت باشه.شرمنده وبلاگ عزیز.


نمی دونم اگر از الان تلاش کرد میشه به رشته های توان بخشی دانشگاه اصفهان/شیراز/ایران رسید یا نه اما می خوام امتحانش کنم،به هر حال ته ش هر چی بشه پشیمون نمیشم که تلاش خودم رو نکردم.

نمیشه دیگه منظر بمونم تا این مود بد برطرف بشه،گمونم نکنم بهتر شه.باید باهاش کنار بیام و موازی باهاش زندگیم رو جلو ببرم.



احتمالا برای شما هم پیش اومده که بعد از گذشتن از یه مرحله از زندگیتون یا رسیدن به سنی تصمیم به عوض کردن سبک لباس پوشیدنتون گرفته باشیدمنم چند وقتیه تو این فکر بودم به جای شلواری اسکینی و تی شرت /پیراهن های اور سایز،شلوارای راحت تر و پیراهنای سایز خودم رو بپوشم.دیروز هم به همین خاطر شروع کردن به لباس تی(!)و   بی توجه به حرف مامان که میگفت "بذار لباس بخری بعد بندازشون"و همچین بدون در نظر گرفتن تنبلی خودم لباسای مذکور رو انداختم سطل اشغال!

حالا امروز دیدم نه واقعا تعداد لباسام خیلی کم شده و اینجوری به مشکل بر می خورم و از اونجایی هم که حوصله نداشتم فقط به خاطر شلوار خریدن پاشم برم بیرون طبق معمول این روزا دست به دامان دیجی کالا شدم و شروع کردم به زیر رو کردن سایت،بعد از یه ربعی شلوار مورد نظر رو پیدا کردم اما چه پیدا کردنی!قیمت یه شلوار رو زده ٧٥(!!!!).حالا موندم ایا قیمت بازار هم همینه یا این فروشنده گرون میده؟

حالا بیاید دعا کنید یکم من این اخلاق پاندا گونه م رو کنار بذارم و برم چند جا بگردم ببینم از اینا پیدا میشه یا نه قبل از اینکه ٧٥ تومن پول بی زبون رو حروم کنم.

+عکس تنبون مورد نظر؛







یه ماهه گذشته با اختلاف زیاد بدترین روزای عمرم بود.هیچ وقت یادم نمیاد اینقدر گریه کرده باشم اونم منی که تا قبل از اون فکر میکردم چشام یه مشکلی داره که نمی تونم اشک بریزم!در هر حال اون فاز خشم و احساساتی بودن بیش از اندازه رو گذروندم و حالم بهتره و افکار اسیدیم کمتر شده:-)

امروز هم عین کزت باید اتاقم رو جمع کنم ،برنامه بریدم برای ازمون جمع بندی پیش رو و دو ساعت زیست،یک و نیم ساعت شیمی،یک و ربع ریاضی و دو ساعت دینی بخونم.و دفتر برنامه ریزیم رو یه سرو سامونی بدم.


پ.ن؛می خوام زمستون هر روز از اتفاقات روزمره حالا هر چقدرم کسل کننده تو دفتر یا شاید بلاگ بنویسم بنظرم می تونه ب منظم شدن ذهنم کمک کنه.


از برنامه ی ازمون به شددددددت عقبم:(این کار ساختمونی و ایضا بازیگوشیای خودم رسما منو به فاک دادن و برای جبرانش مجبورم دو سه ماه حسابی به خودم سختی بدم تا دویاره بیفتم رو دور.

خب تو این مدت وبلاگ خونی،خوابیدن تا ساعت هشت و نه،صرف کردن تایم و انرژیم برای بقیه،کارای بیخود و بی هدف کردن تعطیله❌


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها